مقالات

زاویه دید در داستان نویسی چیست؟ 4 نوع زاویه دید در رمان

point of view زاویه دید در داستان نویسی

point of view زاویه دید در داستان نویسی

در نوشتار زاویه دید به دو مفهوم اشاره دارد.

  1. در نوشتار غیر داستانی و یا در یک بحث، زاویه دید در واقع نحوه تفکر شما در مورد یک موضوع است. به بیان دیگر نظر و عقیده شماست.
  2. در داستان و رمان، زاویه دید موقعیت راوی در توصیف وقایع است.

در این مقاله به مبحث زاویه دید در داستان می پردازیم.

چرا زاویه دید اهمیت دارد؟

زاویه دید ازین جهت دارای اهمیت است که تمام داستان شما از فیلتر این زاویه دید عبور می کند. هر چیزی در داستان شما باید از یک زاویه دید ارائه شود. بنابراین اگر به طور صحیح از زاویه دید برای داستان خود استفاده نکنید کیفیت داستان خدشه دار می شود. در این مقاله به اشتباهات رایج در بکارگیری زاویه دید نیز پرداخته می شود. اما قبل از آن 4 نوع زاویه دید را ارائه می دهیم.

4 نوع زاویه دید

در این جا 4 زاویه دید اصلی در داستان نویسی آمده است:

زاویه دید اول شخص:

در زاویه اول شخص، “من” داستان را می گویم. راوی در درون داستان است و تجربیات خود را مستقیماً گزارش می کند.

زاویه دید دوم شخص:

داستان به شما گفته می شود. این نوع زاویه دید در رمان ها معمول نیست اما در ادبیات غیرداستانی معمولاً بکار می رود.

زاویه دید سوم شخص محدود:

داستان در مورد شخص سومی یعنی “او” است. این نوع زاویه دید بسیار در رمان ها استفاده می شود. راوی خارج از داستان قرار دارد و تجربیات شخصیت داستان را گزارش می کند.

زاویه دید سوم شخص دانای کل:

در اینجا هم داستان در مورد “او” است، اما راوی به افکار و تجربیات تمام شخصیت های داستان در همه زمان دسترسی کامل دارد.

احتمالا شما با این زاویه های دید آشنایی دارید و یا حتی از آن ها در نوشته های خود نیز استفاده کرده اید. در ادامه به نکات قوت و ضعف این 4 نوع زاویه دید می پردازیم و همچنین قوانین استفاده از هر کدام را ارائه می دهیم. اما قبل از هرچیز یک اشتباه رایج در بکارگیری زاویه دید در داستان را توضیح می دهیم.

شتباه رایج در استفاده از زاویه دید

هر زاویه دیدی که انتخاب می کنید تا آخر داستان باید از همین زاویه دید استفاده کنید. اگر داستان خود را با زاویه دید اول شخص شروع می کنید نمی توانید بعداً آن را به سوم شخص تغییر دهید. اگر زاویه دید، سوم شخص محدود است یکدفعه راوی را به دانای کل تبدیل نکنید. زاویه دیدِ داستان خود را در دو پاراگراف اول داستان خود تثبیت کنید و دیگر زاویه دید را تغییر ندهید. این نکته را نیز در نظر داشته باشید که برخی نویسندگان این تغییر زاویه دید را بصورت حرفه ای و تعمّدی در داستان خود بکار می برند  اما این تغییر همیشه نمی تواند برای خوانندگان پذیرفته شده باشد و برای برخی خوانندگان این تغییر گیج کننده است و خوانندگان خود را ممکن است از دست بدهید.

زاویه دید اول شخص

در این زاویه دید راوی درون داستان قرار دارد و اتفاقاتی را بازگو می کند که خود شخصاً تجربه می کند. در زیر بخشی از کتاب موبی دیک نوشته هرمان ملویل که از زاویه دید اول شخص استفاده می کند آورده شده است. رمان موبی دیک در مورد ملوانی به نام اسماعیل است که می خواهد از نهنگ سفیدی که قبلاً کشتی اش را نابود کرده و یک پایش را قطع کرده انتقام بگیرد. این کتاب به عنوان یکی از شگفتی های تکرار نشدنی دنیای ادبی نام برده شده است و حتی ویلیام فاکنردر یادداشت هایش آرزو کرده بود که او نویسنده این کتاب بود.

مرا اسماعیل صدا کنید. چندین سال قبل، مهم نیست دقیقاً کی، تصمیم گرفتم برای مدت کوتاهی به اطراف سفر کنم و آب های روی کره زمین را ببینم.

زاویه دید اول شخص از معمول ترین انواع زاویه دید در داستان و رمان است. آنچه این نوع زاویه دید را جالب و چالش برانگیز می کند این است که تمام اتفاقات داستان از فیلتر راوی عبور کرده است و به زبان منحصر به فرد او توصیف می شود. این بدان معناست که زاویه دید اول شخص مغرضانه و ناقص است.

زاویه دید اول شخص مخصوص داستان است

در فیلم و تئاتر زاویه دید اول شخص وجود ندارد. در واقع اولین رمان ها به تقلید از دفترچه خاطرات و زندگینامه ها با زاویه دید اول شخص نوشته شده اند.

زاویه دید اول شخص محدود است

راوی اول شخص در همه جا نمی تواند حضور داشته باشد و در نتیجه نمی تواند به تمام جوانب داستان اِشراف کامل داشته باشد. در واقع آن ها فقط داستان خود را می گویند.

زاویه دید اول شخص مغرضانه است

در زاویه دید اول شخص، خواننده همیشه با راوی اول شخص همدلی می کند حتی اگر راوی یک ضدقهرمان بوده و نقص های زیادی داشته باشد. البته، به همین دلیل است که ما روایت اول شخص را دوست داریم، زیرا داستان با ویژگی های شخصیت داستان و چشم انداز منحصر به فرد او از جهان، اشباع شده است.

زاویه دید شخص اول غیرقابل اعتماد است

برخی از رمان نویسان برای شگفت زده کردن خواننده از محدودیت های روایت اول شخص استفاده می کنند. در این تکنیک، که به آن راوی غیرقابل اعتماد گفته می شود، مخاطبان متوجه می شوند که نسخه ارائه شده راوی از رویدادها قابل اعتماد نیست. به عنوان مثال، دختر گمشده (دختر ​ از دست رفته) از گیلین فلین دو راوی غیرقابل اعتماد را علیه یکدیگر قرار داده است. هر کدام نسخه متناقض خود را از وقایع ارائه می دهند، یکی از طریق روایت عادی و دیگری با بخش هایی از دفترچه خاطرات. داستان دختر گمشده در مورد زن و شوهریست که زندگیشان دچار یکنواختی شده و هر کدام به شیوه ای با این موضوع کنار آمده اند. هر فصل کتاب از زاویه دید یکی از شخصیت های داستان یعنی ایمی و نیک است. داستان با گمشدن ایمی شروع می شود و همسرش به عنوان مضنون اصلی مورد بازجویی قرار می گیرد.  اگر به کتاب های معمّایی علاقمندید این کتاب را به شما توصیه می کنم.

مثال های جالب دیگری از روایت اول شخص در ادامه آمده است:

  • رمان کلاسیک قلب تاریکی در واقع یک روایت اول شخص در درون یک روایت اول شخص دیگر است. راوی، داستانی را که چارلز مارلو در مورد سفر خود به رودخانه کنگو می گوید بازگو می کند.
  • اَبسولوم از ویلیام فاکنر، از دیدگاه اول شخص کوئنتین کامپسون گفته می شود. با این حال، بیشتر داستان، بازگویی سوم شخص از توماس ساتپن، پدر بزرگش است، که توسط روزا کولدفیلد به کوئنتین گفته شده است.

2 اشتباه بزرگ در زاویه دید اول شخص

هنگام نوشتن در زاویه دید اول شخص، دو اشتباه عمده وجود دارد که نویسندگان مرتکب می شوند:

1. راوی دوست داشتنی نیست. نیازی نیست که شخصیت اصلی داستان شما یک قهرمان کلیشه ای باشد. حتی لازم نیست که شخصیت خوبی باشد. با این حال، باید جذاب باشد. خوانندگان حاضر نمی شوند 300 صفحه را به خواندن کتابی اختصاص دهند که از شخصیت آن لذت نمی برند. به همین دلیل است که ضد قهرمانان راویان اول شخص خوبی هستند. آنها ممکن است از نظر اخلاقی کامل نباشند، اما تقریباً همیشه جالب هستند.

2. راوی می گوید اما نشان نمی دهد. اشتباهی که در زاویه دید اول شخص بسیار دیده می شود این است که زمان زیادی را در ذهن شخصیت خود بگذرانید، توضیح دهید که او چه فکری می کند و چه احساسی در مورد اوضاع دارد. درست است که می توانید در مورد حس و حال شخصیت داستان خود بنویسید، اما فراموش نکنید که اعتماد و توجه خوانندگان شما به آنچه شخصیت شما انجام می دهد بستگی دارد، نه به آنچه که او در مورد انجام کاری فکر می کند.

زاویه دید دوم شخص:

این نوع زاویه دید با وجود اینکه در ادبیات داستانی معمول نیست اما در ادبیات غیرداستانی، متن آهنگ ها و حتی بازی های کامپیوتری معمولا استفاده می شود. در این نوع زاویه دید، راوی تجربیات شخصیت دیگری را که در واقع “شما” هستید بازگو می کند. در این صورت “شما” قهرمان داستان محسوب می شوید و داستان در مورد شماست و سرنوشت شما داستان را تعیین می کند. زاویه دید دوم شخص ازین نظر جالب است که:

  • خواننده را وارد اتفاقات داستان می کند.
  • داستان را شخصی می کند.
  • خواننده را شگفت زده می کند.
  • مهارت های شما را به عنوان یک نویسنده گسترش می دهد.

به عنوانی مثالی از زاویه دید دوم شخص بخشی از رمان چراغ های روشن، شهر بزرگ از جِی مَک اینرنی در زیر آمده است:

دوستانی داری که در واقع به تو اهمیت می دهند و به زبان درونی خود صحبت می کنند. اخیراً از آنها دوری کرده ای. روحت مانند آپارتمانت آشفته شده است، و تا زمانی که کمی آن را مرتب نکرده ای، نمی خواهی کسی را به داخل دعوت کنی.

زاویه دید دوم شخص غالباً استفاده نمی شود. با این حال، نمونه های برجسته ای از آن وجود دارد. در داستان هایی که خود شما سرنوشت شخصیت های داستان را تعیین می کنید (Choose Your Own Adventure  ) زاویه دید در واقع دوم شخص است. چراغ های روشن، شهر بزرگ از پرفروش ترین کتاب ها از نویسنده جِی مَک اینرنی که درباره زندگی شبانه و مواد مخدر در نیویورک در دهه 1980 است احتمالاً محبوب ترین نمونه از رمانی با زاویه دید دوم شخص است. با این حال، بسیاری از رمان ها و داستان های کوتاه دیگر هم وجود دارند که از زاویه دید دوم شخص استفاده می کنند و نویسندگانی چون ویلیام فاکنر، ناتانیل هاثورن و آلبرت کامو از این سبک استفاده کرده اند.

زاویه دید دوم شخص دیوار چهارم را می شکند.

در نمایشنامه های ویلیام شکسپیر، یک شخصیت بعضاً به سمت تماشاگران می ایستد و مستقیماً با آنها صحبت می کند. این روش صحبت کردن مستقیم با مخاطب یا خواننده شکستن دیوار چهارم است (سه دیوار دیگر فضای داستان هستند). به بیان دیگر، این راهی است که نویسنده می تواند به طور مختصر از زاویه دید دوم شخص در روایت اول شخص یا سوم شخص استفاده کند.

زاویه دید سوم شخص:

در زاویه دید سوم شخص، راوی خارج داستان است و تجربیات یک شخصیت را بیان می کند. شخصیت اصلی راوی نیست. در واقع راوی اصلاً در داستان حضور ندارد. نمونه ای از زاویه دید سوم شخص در کتاب هری پاتر و سنگ جادو نوشته جِی. کِی رولینگ در زیر آمده است:

در تاریکی شب، نسیمی لابه­ لای پرچین های آراسته­ ی پریوت درایو می وزید و هیچ کس گمان نمی کرد وقایع غیرمنتظره ای در شرف وقوع باشد. هری در خواب غلتی زد و دست کوچکش را کنار نامه گذاشت. او نمی دانست چه شخصیت منحصر به فرد و مشهوری است … او حتی نمی دانست که در همان لحظه مردم در سراسر کشور پنهانی به جشن و سرور پرداخته اند و آهسته به هم می گویند: زنده باد هری پاتر … پسری که زنده ماند.

این نوع زاویه دید دو حالت دارد:

سوم شخص دانای کل:

راوی به تمام افکار و تجربیات تمام شخصیت های داستان احاطه دارد.

سوم شخص محدود:

راوی تنها به بعضی از افکار و تجربیات شخصیت ها در داستان و اغلب تنها به یک شخصیت دسترسی دارد.

با این حال، این تمایز تا حدودی مصنوعی است. دانای کل بصورت کامل در رمان ها بسیار نادر است و تقریباً همیشه به نوعی محدود می شود، فقط به این دلیل که ذهن انسان راحت نمی تواند همه افکار و عواطف افراد متعدد را به یکباره بپذیرد. مهمترین ملاحظه ای که در زاویه دید سوم شخص باید لحاظ شود این است: تا چه اندازه می خواهید در روایت بر همه چیز احاطه داشته باشید؟ تا چه حد حاضرید به ذهن شخصیت های داستان خود وارد شوید؟ آیا در هر فرصتی افکار آنها را ارائه خواهید داد؟ یا به ندرت به احساسات آنها می پردازید؟

پرداختن به احساسات چند شخصیت بطور متناوب می تواند برای خواننده خسته کننده باشد، به خصوص اگر این الگو در چندین صفحه و با بیش از دو شخصیت ادامه یابد. به اشتراک گذاشتن همه احساسات تمام شخصیت ها می تواند موجب حواس پرتی شود. حتی می تواند تنش هایی را که در داستان ایجاد کرده اید را از بین ببرد. درام مستلزم رمز و راز است. اگر خواننده تمام مدت از احساسات هر شخصیت اطلاع داشته باشد، جایی برای درام باقی نخواهد ماند. بنابراین برای زاویه دید سوم شخص دانای کل می توانید همانند بسیاری از نویسندگان مشهور افکار و احساسات تنها یک شخصیت را در هر صحنه یا هر فصل نشان دهید. به عنوان مثال جورج آر. آر. مارتین، از شخصیت هایی با زاویه دید استفاده می کند، شخصیت هایی که همیشه به آنها دسترسی کامل دارد. او یک فصل کامل را از منظر یک شخصیت می نویسد و در فصل های بعدی زاویه دید را به شخصیت دیگری تغییر می دهد و از بیان افکار سایر شخصیت های فرعی داستان اجتناب می کند. این یک راهنمای مفید است، و مخصوصاً به نویسندگان تازه کار توصیه می شود.

بزرگترین اشتباه در زاویه دید سوم شخص

بزرگترین اشتباهی که نویسندگان در زاویه دید سوم شخص مرتکب می شوند، تغییر سریع زاویه دید بین شخصیتها و رجوع به افکار تعداد زیادی از شخصیت ها بطور همزمان است. وقتی راوی خیلی سریع از افکار یک شخصیت به شخصیت های دیگر تغییر دید می دهد، حس صمیمیت خواننده را با شخصیت اصلی آن صحنه از داستان از بین می برد.

استفاده از زاویه دید چند شخصیت در داستان

نوشتن از زاویه دید چند شخصیت در سالهای اخیر محبوبیت بیشتری پیدا کرده است. اگر کتاب “بازی تاج و تخت” را مطالعه کرده باشید متوجه شده اید که هر فصل آن از زاویه دید یکی از شخصیت ها نوشته شده است. اتفاقات و رویدادهای داستان از زاویه دید آن شخصیت برای خواننده بازگو می شود و آن شخصیت مانند فیلتری است که ما داستان را با توجه به دیدگاه و جهان بینی او می بینیم. استفاده از زاویه دید چند شخصیت به شما این امکان را می دهد دامنه داستان خود را گسترش دهید و به خوانندگان بینش بیشتری در مورد شخصیت ها و قسمت های مختلف پیرنگ داستان ارائه دهید. برای مطالعه بیشتر در مورد نوشتن از زاویه دید چند شخصیت و نکاتی که باید رعایت کنید مطلب تهیه شده در سایت فصل یک را در این لینک بخوانید.

شما از چه زاویه دیدی استفاده می کنید؟

هیچ کدام از زاویه های دید ذکر شده بر دیگری ارجحیت ندارند. اگر تازه نویسندگی را شروع کرده اید، اول شخص و سوم شخص محدود توصیه می شود زیرا فهم آن ها ساده تر است. با این وجود می توانید زاویه های دید مختلف را تمرین کنید. هر زاویه دیدی که انتخاب می کنید در استفاده از آن ثبات داشته باشید و از اشتباهاتی که ذکر شد اجتناب کنید.